مشکوة
لغتنامه دهخدا
مشکوة. [ م ِ کات ْ ] (ع اِ) (از «ش ک ی ») مشکاة. (ناظم الاطباء). رسم الخطی از مشکاة بمعنی چراغدان : اﷲ نور السموات و الارض مثل نوره کمشکوة فیها مصباح ... (قرآن 35/24).
هرچه جز نورالسموات از خدای آن عزل کن
گر تو را مشکوة دل روشن شد از مصباح لا.
وآنکه زین قندیل کم مشکوة ماست
نور را در مرتبت ترتیبهاست .
چشمشان مشکوة دان دلْشان زجاج
تافته بر عرش و افلاک این سراج .
رجوع به مشکاة شود.
هرچه جز نورالسموات از خدای آن عزل کن
گر تو را مشکوة دل روشن شد از مصباح لا.
وآنکه زین قندیل کم مشکوة ماست
نور را در مرتبت ترتیبهاست .
چشمشان مشکوة دان دلْشان زجاج
تافته بر عرش و افلاک این سراج .
رجوع به مشکاة شود.