مشنگ
لغتنامه دهخدا
مشنگ . [ م َ ش َ ] (ص ، اِ) دزد و راهزن . (برهان ) (انجمن آرا) (غیاث ) (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ) (اوبهی ) (ناظم الاطباء). مشتنگ به زیادتی «تا» نیز آمده است . (فرهنگ رشیدی ) :
شد میر رود نیل چو در نیل غرق شد
خاشاک وار بر سر آب آمدآن مشنگ .
از می غفلت چو شود شاه دنگ
مال رعیت ببرد هر مشنگ .
صحاح الفرس دزد را «درد» خوانده بمعنی درد و محن گرفته است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). || قسمی از ریسمان . (ناظم الاطباء). || در گیلکی مشنگ بمعنی خل و ابله استعمال شود. قیاس شود با شنگ . (حاشیه ٔ برهان چ معین ).
شد میر رود نیل چو در نیل غرق شد
خاشاک وار بر سر آب آمدآن مشنگ .
از می غفلت چو شود شاه دنگ
مال رعیت ببرد هر مشنگ .
صحاح الفرس دزد را «درد» خوانده بمعنی درد و محن گرفته است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). || قسمی از ریسمان . (ناظم الاطباء). || در گیلکی مشنگ بمعنی خل و ابله استعمال شود. قیاس شود با شنگ . (حاشیه ٔ برهان چ معین ).