مسهد
لغتنامه دهخدا
مسهد. [ م ُ س َهَْ هََ ] (ع ص ) بی خواب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). بیدارکرده شده . (غیاث ). بیدارشده . بیدار. بی خواب شده . (یادداشت مرحوم دهخدا) :
نوز نبرداشته ست مار سر از خواب
نرگس چون گشت چون سلیم مسهد.
- مسهد کردن ؛ بیدار کردن :
کرداره ٔ سلیم ترین با عدوی خویش
آن است کاین سلیم مسهد کند همی .
نوز نبرداشته ست مار سر از خواب
نرگس چون گشت چون سلیم مسهد.
- مسهد کردن ؛ بیدار کردن :
کرداره ٔ سلیم ترین با عدوی خویش
آن است کاین سلیم مسهد کند همی .