مسمن
لغتنامه دهخدا
مسمن . [ م ُ س َم ْ م َ ] (ع ص ) فربه شده . (از منتهی الارب ). چاق شده . چاق . فربه . پروار. پرورده . پرواری . فربه کرده . (یادداشت مرحوم دهخدا).
- مرغ مسمن ؛ مرغ پرواری و چاق . مرغ فربه و پرچربی . مرغ با روغن سرخ کرده :
همی برگشت گرد قطب جدی
چو گرد بابزن مرغ مسمن .
شیرین و چرب شد سخن من که طبعرا
پرورده ام به شکر و مرغ مسمنش .
ببین هر شامگاهی نسر طائر
بخوان همتم مرغ مسمن .
نسرین را به خوشه ٔ پروین بپرورند
تا من به خوان دو مرغ مسمن درآورم .
|| طعام به روغن چرب کرده شده . (از منتهی الارب ). روغن دار. چرب . || خنک شده . || روغن توشه داده شده . (از منتهی الارب ).
- مرغ مسمن ؛ مرغ پرواری و چاق . مرغ فربه و پرچربی . مرغ با روغن سرخ کرده :
همی برگشت گرد قطب جدی
چو گرد بابزن مرغ مسمن .
شیرین و چرب شد سخن من که طبعرا
پرورده ام به شکر و مرغ مسمنش .
ببین هر شامگاهی نسر طائر
بخوان همتم مرغ مسمن .
نسرین را به خوشه ٔ پروین بپرورند
تا من به خوان دو مرغ مسمن درآورم .
|| طعام به روغن چرب کرده شده . (از منتهی الارب ). روغن دار. چرب . || خنک شده . || روغن توشه داده شده . (از منتهی الارب ).