مسلسل گوی
لغتنامه دهخدا
مسلسل گوی . [ م ُ س َ س َ ] (نف مرکب ) مسلسل گوینده . دارای تسلسل بیان . پی درپی و بدون تعقید و وقفه سخن گوینده . که کلام را متصل و پیاپی گوید :
سر زنجیر فکر حلقه ٔ ذکری به دستم ده
مسلسل گوی مدح خویش کن طبع جوانم را.
سر زنجیر فکر حلقه ٔ ذکری به دستم ده
مسلسل گوی مدح خویش کن طبع جوانم را.