مستعیر
لغتنامه دهخدا
مستعیر. [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استعارة. عاریت خواهنده . (غیاث ) (اقرب الموارد). عاریت خواه . عاریت کننده . بعاریت خواهنده :
او چراغ خویش برباید که تا
تو بدانی مستعیری ای فتی .
رجوع به استعارة شود.
- مستعیرالحُسن ؛ نام مرغی است . (منتهی الارب ). || منفرد و تنهاشده . (اقرب الموارد). || آنچه به خلقت شبیه گورخر باشد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
او چراغ خویش برباید که تا
تو بدانی مستعیری ای فتی .
رجوع به استعارة شود.
- مستعیرالحُسن ؛ نام مرغی است . (منتهی الارب ). || منفرد و تنهاشده . (اقرب الموارد). || آنچه به خلقت شبیه گورخر باشد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).