مستر
لغتنامه دهخدا
مستر. [ م ُ س َت ْ ت َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از تستیر. پوشیده . (دهار). پوشیده شده . (از غیاث ) (اقرب الموارد). ستیر. مصون . رجوع به تستیر شود :
ای گشته چو آفتاب تابان
از سایه ٔ نور خور مستر.
پیدا چو تن تو است تنزیل
تأویل در او چو جان مستر.
سه فرزند دارند پیدا و پنهان
ازیشان دو پیدا و دیگر مستر
نیاید برون آن مستر به صحرا
نهفته ، نشسته ست برسان دختر.
خدای رازدان کس را ز مخلوق
نکرده ست آگه از راز مستّر.
شجاعت بهره ای باشد خدائی
یلان را در دماغ و دل مستّر.
|| کنایه از پنهان و نهان :
پاسبان تست نور و ارتقاش
ای تو خورشید مستّر از خفاش .
ای گشته چو آفتاب تابان
از سایه ٔ نور خور مستر.
پیدا چو تن تو است تنزیل
تأویل در او چو جان مستر.
سه فرزند دارند پیدا و پنهان
ازیشان دو پیدا و دیگر مستر
نیاید برون آن مستر به صحرا
نهفته ، نشسته ست برسان دختر.
خدای رازدان کس را ز مخلوق
نکرده ست آگه از راز مستّر.
شجاعت بهره ای باشد خدائی
یلان را در دماغ و دل مستّر.
|| کنایه از پنهان و نهان :
پاسبان تست نور و ارتقاش
ای تو خورشید مستّر از خفاش .