مستانی
لغتنامه دهخدا
مستانی . [ م َ ] (ص نسبی ) مزید علیه مست . (آنندراج ). مستان . مست . نشوان :
دمی در آن چمن از روی ذوق کردم سیر
غزل سرایان چون عندلیب مستانی .
و رجوع به مست ومستان شود.
دمی در آن چمن از روی ذوق کردم سیر
غزل سرایان چون عندلیب مستانی .
و رجوع به مست ومستان شود.