مرقعپوش
لغتنامه دهخدا
مرقعپوش . [ م ُ رَق ْ ق َ ] (نف مرکب ) مرقع پوشنده . پوشنده ٔ مرقع. آن که مرقع به تن کند :
گرسگی خود بود مرقعپوش
سگ دلی را کجا کند فرموش ؟
گر وصل منت باید ای پیرمرقعپوش
هم خرقه بسوزانی هم قبله بگردانی .
|| کنایه از فقیر. (آنندراج ). || کنایه از درویش .
گرسگی خود بود مرقعپوش
سگ دلی را کجا کند فرموش ؟
گر وصل منت باید ای پیرمرقعپوش
هم خرقه بسوزانی هم قبله بگردانی .
|| کنایه از فقیر. (آنندراج ). || کنایه از درویش .