25 فرهنگ

مرق

لغت‌نامه دهخدا

مرق . [ م َ رَ ] (ع مص ) برافتادن بار خرمابن از بسیاری . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). افتادن بار خرمابن پس از اینکه بزرگ شده باشد. (از لسان ). || گنده و تباه وآب شدن تخم مرغ . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).