مرغدل
لغتنامه دهخدا
مرغدل . [ م ُ دِ ] (ص مرکب ) کنایه از بی دل و ترسنده و واهمه ناک . (برهان ) (آنندراج ). که زود ترسد. جبان . بددل . گاودل . ترسناک . شتردل . غردل . کلنگ دل . اشتردل . آهودل . ترسو. بُزدل : گفت [ بوسهل زوزنی ] ای بوالحسن تو مردی مرغدلی سر دشمنان چنین باید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 185).
چنگل باز را همی دانم
در هوا مرغدل چنین زانم .
اندرآن صف که زور دارد سود
مرد را مرغدل نباید بود.
باز چترت چون بخسبد دشمنت آن مرغدل
همچو مرغ نیم بسمل حالی افتد در طپش .
|| ضعیف النفس . نازکدل :
بر مرغ دلان چرا زنی سنگ جفا
ای تو ز کمان گروهه دلسنگین تر.
|| در اصطلاح تصوف ، خائف از خداوند :
در کنف فقر بین سوختگان خام پوش
بر شجر لا نگر مرغ دلان خوش نوا.
|| مرغ دلان (به اضافه )، مرغ دلها :
مرغ دلان که بسته ٔ دام تواند روز و شب
تا نکشی کجا شوند از قفس ستم جدا.
هوای لطف تو از بهر صید مرغ دلان
ز دامگاه رجا دانه ٔ گمان برداشت .
نفحه ٔ لطفت امید مرغ دلان را
چون نفس عیسویست مرغ گلین را.
چنگل باز را همی دانم
در هوا مرغدل چنین زانم .
اندرآن صف که زور دارد سود
مرد را مرغدل نباید بود.
باز چترت چون بخسبد دشمنت آن مرغدل
همچو مرغ نیم بسمل حالی افتد در طپش .
|| ضعیف النفس . نازکدل :
بر مرغ دلان چرا زنی سنگ جفا
ای تو ز کمان گروهه دلسنگین تر.
|| در اصطلاح تصوف ، خائف از خداوند :
در کنف فقر بین سوختگان خام پوش
بر شجر لا نگر مرغ دلان خوش نوا.
|| مرغ دلان (به اضافه )، مرغ دلها :
مرغ دلان که بسته ٔ دام تواند روز و شب
تا نکشی کجا شوند از قفس ستم جدا.
هوای لطف تو از بهر صید مرغ دلان
ز دامگاه رجا دانه ٔ گمان برداشت .
نفحه ٔ لطفت امید مرغ دلان را
چون نفس عیسویست مرغ گلین را.