مرضی
لغتنامه دهخدا
مرضی . [ م َ ضا ] (ع ص ، اِ) ج ِ مریض . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بیماران . ناخوشها. مقابل اصحاء. رجوع به مریض شود : لیس علی الضعفاء ولا علی المرضی ولا علی الذین لایجدون ما ینفقون حرج ... (قرآن 91/9).
هست دیدار تو شفای قلوب
چشم مرضی بودبه سوی شفا.
- دارالمرضی ؛ بیمارستان . (ناظم الاطباء).
هست دیدار تو شفای قلوب
چشم مرضی بودبه سوی شفا.
- دارالمرضی ؛ بیمارستان . (ناظم الاطباء).