مردم گیا
لغتنامه دهخدا
مردم گیا. [ م َ دُ ] (اِ مرکب ) مردم گیاه . مردم گیه . مهرگیاه :
ز آفرینش مردم و مردم گیا هم صورتند
اوست مردم دیگران در عهد او مردم گیاه .
گر لطف و مردمیت به مردم گیا رسد
مردم گیاه مردم گردد همان درنگ .
باد صبا که فحل بنات نبات بود
مردم گیا شده ست که نه مرد و نه زن است .
حدیث سر کوه و مردم گیا
که سازند از او زیرکان کیمیا.
باورم کن کز نخستین تخم آدم تاکنون
در زمین مردمی مردم گیایی برنخاست .
من همی در هند معنی راست همچون آدمم
وین خران در چین صورت راست چون مردم گیا.
به ترکستان اصلی شو برای مردم معنی
به چین صورتی تا کی پی مردم گیا رفتن .
رجوع به ماده ٔ بعد شود.
ز آفرینش مردم و مردم گیا هم صورتند
اوست مردم دیگران در عهد او مردم گیاه .
گر لطف و مردمیت به مردم گیا رسد
مردم گیاه مردم گردد همان درنگ .
باد صبا که فحل بنات نبات بود
مردم گیا شده ست که نه مرد و نه زن است .
حدیث سر کوه و مردم گیا
که سازند از او زیرکان کیمیا.
باورم کن کز نخستین تخم آدم تاکنون
در زمین مردمی مردم گیایی برنخاست .
من همی در هند معنی راست همچون آدمم
وین خران در چین صورت راست چون مردم گیا.
به ترکستان اصلی شو برای مردم معنی
به چین صورتی تا کی پی مردم گیا رفتن .
رجوع به ماده ٔ بعد شود.