مرتضی
لغتنامه دهخدا
مرتضی . [ م ُ ت َ ضا ] (ع ص ) پسندیده . (غیاث اللغات ، از منتخب اللغات و کنزاللغة) (مهذب الاسماء) (زمخشری ). گزیده . مختار. اِرتضاه ُ؛ اختاره . (از متن اللغة). نعت مفعولی است از ارتضاء :
چون به گورستان روی ای مرتضی
استخوانشان را بپرس از مامضی .
|| راضی کرده شده . خشنود شده . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به ارتضاء شود.
چون به گورستان روی ای مرتضی
استخوانشان را بپرس از مامضی .
|| راضی کرده شده . خشنود شده . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به ارتضاء شود.