مدینة
لغتنامه دهخدا
مدینة. [ م َ ن َ ] (ع اِ) شهر. (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (منتهی الارب ). شهرستان . (دستور اللغة) (منتهی الارب ). شهر بزرگ . (دستور الاخوان ). شارستان . (مهذب الاسماء). ج ، مداین ، مدائن ، مُدُن :
نگه کن تا کجا بودی و اینجا
که آوردت در این بی در مدینه .
در بود مر مدینه علم رسول را
زیرا جز او نبود سزای امانتش .
آمدن صاحب اجل به سرایش
بر همه اصحاب کوی و قصر و مدینه .
در مدینه ٔ قدس مریم یافتم
در حظیره انس حوا دیده ام .
سعدی به عشقبازی خوبان علم نشد
تنها در این مدینه که در هر مدینه ای .
|| پرستار. (مهذب الاسماء). داه . (منتهی الارب ). تأنیث مَدین . رجوع به مدین شود. || قلعه . رجوع به معنی اول شود. || شهر مبنی بر معظم زمین . (منتهی الارب ). رجوع به معنی اول شود.
نگه کن تا کجا بودی و اینجا
که آوردت در این بی در مدینه .
در بود مر مدینه علم رسول را
زیرا جز او نبود سزای امانتش .
آمدن صاحب اجل به سرایش
بر همه اصحاب کوی و قصر و مدینه .
در مدینه ٔ قدس مریم یافتم
در حظیره انس حوا دیده ام .
سعدی به عشقبازی خوبان علم نشد
تنها در این مدینه که در هر مدینه ای .
|| پرستار. (مهذب الاسماء). داه . (منتهی الارب ). تأنیث مَدین . رجوع به مدین شود. || قلعه . رجوع به معنی اول شود. || شهر مبنی بر معظم زمین . (منتهی الارب ). رجوع به معنی اول شود.