مخموری
لغتنامه دهخدا
مخموری . [ م َ ] (حامص ) می زدگی . (ناظم الاطباء) :
یک دو جام از روی مخموری بخور
یک دو جنس از روی یک جانی بخواه .
یک قدح بیرنج مخموری کراست
هر گلی را زخم خاری در قفاست .
و رجوع به مخمور شود.
یک دو جام از روی مخموری بخور
یک دو جنس از روی یک جانی بخواه .
یک قدح بیرنج مخموری کراست
هر گلی را زخم خاری در قفاست .
و رجوع به مخمور شود.