مجلس افروزی
لغتنامه دهخدا
مجلس افروزی . [ م َ ل ِ اَ ] (حامص مرکب ) عمل مجلس افروز.افروختن و روشن کردن مجلس به وجود خویش . مجلس را افروختن . با قدوم خویش مجلس را روشن کردن :
گر همی دعوی کنی در مجلس افروزی چو شمع
پس برای جمع همچون شمعت از خود خورد کو.
شاه بهرام در چنین روزی
کرد شادانه مجلس افروزی .
چون ز خوان ریزه خورده شد روزی
می درآمد به مجلس افروزی .
چند چون شمع مجلس افروزی
جلوه سازی و خویشتن سوزی .
مبین تابش مجلس افروزیم
تپش بین و سیلاب دلسوزیم .
و رجوع به مجلس افروز شود.
گر همی دعوی کنی در مجلس افروزی چو شمع
پس برای جمع همچون شمعت از خود خورد کو.
شاه بهرام در چنین روزی
کرد شادانه مجلس افروزی .
چون ز خوان ریزه خورده شد روزی
می درآمد به مجلس افروزی .
چند چون شمع مجلس افروزی
جلوه سازی و خویشتن سوزی .
مبین تابش مجلس افروزیم
تپش بین و سیلاب دلسوزیم .
و رجوع به مجلس افروز شود.