مثله شدن
لغتنامه دهخدا
مثله شدن . [ م ُ ل َ / ل ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) گوش و بینی بریده شدن :
نعوذ باﷲ اگر زان یکی شود مثله
ز حرص حمله بود همچو جعفر طیار.
اگر زن حجام بر فساد و ناشایست تحریض و معاونت روا نداشتی مثله نشدی . (کلیله و دمنه ).و رجوع به مثله شود.
نعوذ باﷲ اگر زان یکی شود مثله
ز حرص حمله بود همچو جعفر طیار.
اگر زن حجام بر فساد و ناشایست تحریض و معاونت روا نداشتی مثله نشدی . (کلیله و دمنه ).و رجوع به مثله شود.