متواریه
لغتنامه دهخدا
متواریه . [ م ُ ت َ ی َ / م ُ ی َ ] (ع ص ) متواریة. مؤنث متواری . ج ، متواریات . پنهان :
بعد نه سال آمد آنهم عاریه
گشت پیدا باز شد متواریه .
بر جمادات آن اثرها عاریه است
آن پی روح خوش متواریه است .
و رجوع به متواری (معنی اول )شود.
بعد نه سال آمد آنهم عاریه
گشت پیدا باز شد متواریه .
بر جمادات آن اثرها عاریه است
آن پی روح خوش متواریه است .
و رجوع به متواری (معنی اول )شود.