متواری وار
لغتنامه دهخدا
متواری وار. [ م ُ ت َ / م ُ ] (ص مرکب ) متواری گونه :
دوش سرمست نگارین من آن طرفه پسر
با یکی پیرهن زورقئی طرفه به سر
از سر کوی فرودآمد متواری وار
کرده از غایت دلتنگی از اینگونه خطر.
رجوع به ماده ٔ قبل شود.
دوش سرمست نگارین من آن طرفه پسر
با یکی پیرهن زورقئی طرفه به سر
از سر کوی فرودآمد متواری وار
کرده از غایت دلتنگی از اینگونه خطر.
رجوع به ماده ٔ قبل شود.