متمایل
لغتنامه دهخدا
متمایل . [ م ُ ت َ ی ِ ] (ع ص ) به این طرف و آن طرف جنبنده . (ناظم الاطباء) :
ای سپس مال و آز مانده شب و روز
نیستی الاکه سایه ٔ متمایل .
جلوه کنان میروی ّ و باز نیایی
سرو ندیدم بدین صفت متمایل .
|| در خم و چم شونده ، مأخوذ از تمایل بمعنی خمیدن . (غیاث ) (آنندراج ). || کج شده و خمیده شده . (ناظم الاطباء). رجوع به تمایل شود. || میل و خواهش کننده . (غیاث ) (آنندراج ). میل کرده و راغب شده و مایل گشته . (ناظم الاطباء). گرایسته . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
ای سپس مال و آز مانده شب و روز
نیستی الاکه سایه ٔ متمایل .
جلوه کنان میروی ّ و باز نیایی
سرو ندیدم بدین صفت متمایل .
|| در خم و چم شونده ، مأخوذ از تمایل بمعنی خمیدن . (غیاث ) (آنندراج ). || کج شده و خمیده شده . (ناظم الاطباء). رجوع به تمایل شود. || میل و خواهش کننده . (غیاث ) (آنندراج ). میل کرده و راغب شده و مایل گشته . (ناظم الاطباء). گرایسته . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).