مبسوطه
لغتنامه دهخدا
مبسوطه . [ م َ طَ ] (ع ص ) فراخ و فراخی کرده شده . || چیز غیرمرکب . (غیاث ) (آنندراج ). || (اِخ ) شِعْرای یمانی :
شعری به سیاقت یمانی
بی شعر به آستین فشانی
مبسوطه به یک چراغ زنده
مقبوضه دو چشم زاغ کنده .
شعری به سیاقت یمانی
بی شعر به آستین فشانی
مبسوطه به یک چراغ زنده
مقبوضه دو چشم زاغ کنده .