مبار
لغتنامه دهخدا
مبار. [ م َ / م ُ ] (اِ) روده ٔ گوسفند باشد که آن را از گوشت وبرنج و مصالح پر کنند و پزند و به عربی عصیب گویند.(برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). روده ٔ گوسفند یا بز باشد که با برنج و قیمه آغنده بپزند و آن را به تازی عصیب خوانند. (جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ). حسرةالملوک . مومبار. حسیبک . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). یک نوع طعامی که از روده ٔ گوسپند پر کرده از گوشت و برنج و مصالح سازند. (ناظم الاطباء). چرب روده . چرغند. جگر آکند. عصیب . (فرهنگ فارسی معین ) :
در مقابل چه بود دنبه ٔ گرد و فربه
در عقب ذکر مبار است تو ظاهر خوشدار.
اگر چه دنبه به دیگ مقیل باشد خوار
مبار نیز چنین محترم نخواهد ماند.
توان فروختن از بهر خوردنی دستار
ولی بسر که تواند مبار پیچیدن .
رجوع به مبا شود.
در مقابل چه بود دنبه ٔ گرد و فربه
در عقب ذکر مبار است تو ظاهر خوشدار.
اگر چه دنبه به دیگ مقیل باشد خوار
مبار نیز چنین محترم نخواهد ماند.
توان فروختن از بهر خوردنی دستار
ولی بسر که تواند مبار پیچیدن .
رجوع به مبا شود.