مایندر
لغتنامه دهخدا
مایندر. [ ی َ دَ ] (اِ مرکب ) به معنی مادراندر است که زن پدر باشد. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) :
دشمن ار مهر طمع دارد از او بیهدگی ست
که جهان مادر او نیست که مایندر اوست .
فاطمه را عایشه مایندر است
پس تو مرا شیعت مایندری .
شیعت مایندری ای بدنشان
شاید اگر دشمن دختندری .
و رجوع به مادراندر و مادندر شود.
دشمن ار مهر طمع دارد از او بیهدگی ست
که جهان مادر او نیست که مایندر اوست .
فاطمه را عایشه مایندر است
پس تو مرا شیعت مایندری .
شیعت مایندری ای بدنشان
شاید اگر دشمن دختندری .
و رجوع به مادراندر و مادندر شود.