مأوی گرفتن
لغتنامه دهخدا
مأوی گرفتن . [ م َءْ وا / وی گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) جای گرفتن . اقامت کردن . مسکن گزیدن :
ز بس گل که در باغ مأوی گرفت
چمن رنگ ارتنگ مانی گرفت .
به می ماند اندر عقیقین قدح
سرشکی که در لاله مأوی گرفت .
و بسیار کس از اهل تمییز و اصحاب نعمت و ثروت اندیشه برآن گماشتند که در غارها مسکن و مأوی گیرند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ شعار ص 420). و رجوع به ماده ٔ بعد شود.
ز بس گل که در باغ مأوی گرفت
چمن رنگ ارتنگ مانی گرفت .
به می ماند اندر عقیقین قدح
سرشکی که در لاله مأوی گرفت .
و بسیار کس از اهل تمییز و اصحاب نعمت و ثروت اندیشه برآن گماشتند که در غارها مسکن و مأوی گیرند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ شعار ص 420). و رجوع به ماده ٔ بعد شود.