مأجور
لغتنامه دهخدا
مأجور. [ م َءْ ] (ع ص ) دارای اجر و پاداش نیک مخصوصاً آنکه اولاد وی مرده باشد. (ناظم الاطباء). اجر داده شده و ثواب داده شده . (غیاث ). اجر داده شده . (آنندراج ). پاداش داده شده . پاداش یافته . اجر گرفته . اجرت گرفته . مزد یافته . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
لگد سیصد هزاران بر سر من
زنی و زمن بدان باشی تو مأجور.
نه مرا حاجتی از اومقضی
نه مرا طاعتی از او مأجور.
صائم الدهر از ضرورت لبس
بر چنین طاعتی نه مأجور است .
|| توسعاً، مقبول . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
لگد سیصد هزاران بر سر من
زنی و زمن بدان باشی تو مأجور.
نه مرا حاجتی از اومقضی
نه مرا طاعتی از او مأجور.
صائم الدهر از ضرورت لبس
بر چنین طاعتی نه مأجور است .
|| توسعاً، مقبول . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).