ماورد
لغتنامه دهخدا
ماورد. [ وَ ] (از ع ، اِ مرکب ) مخفف ماءالورد. گلاب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
گویی که مشاطه زبر فرق عروسان
ماورد همی ریزد باریک بمقدار.
ماورد و ریحان کن طلب توزی و کتان کن سلب
وز می گلستان کن دو لب آنجا که این چار آمده .
از اندودن مشک و ماورد و عود
به جودی شده موج طوفان جود.
غبار خط معنبر نشسته بر گل روی
چنانکه مشک به ماورد بر سمن سایی .
گویی که مشاطه زبر فرق عروسان
ماورد همی ریزد باریک بمقدار.
ماورد و ریحان کن طلب توزی و کتان کن سلب
وز می گلستان کن دو لب آنجا که این چار آمده .
از اندودن مشک و ماورد و عود
به جودی شده موج طوفان جود.
غبار خط معنبر نشسته بر گل روی
چنانکه مشک به ماورد بر سمن سایی .