ماه پیکر
لغتنامه دهخدا
ماه پیکر. [ پ َ / پ ِ ک َ ] (ص مرکب ) هرچیز که پیکر آن مانند ماه باشد. (ناظم الاطباء). از اسمای محبوب است . (آنندراج ). کسی که پیکرش مانند ماه زیبا و دل انگیز باشد. معشوق زیبا :
ای غالیه زلفین ماه پیکر
عیار و سیه چشم و نغز دلبر.
زره پوش ترک من آن ماه پیکر
زره دارد از مشک بر ماه انور.
بتی ساخته ماه پیکر در اوی
برهنه نه زر و نه زیور بر اوی .
و طلیعه ٔ بصر او بر ماهرویی افتاد... خوب منظر، ماه پیکر... (سندبادنامه ص 259).
جهان خسرو اسکندر فیلقوس
ز پیوند آن ماه پیکر عروس .
ز مهترزادگان ماه پیکر
بود در خدمتش هفتاد دختر.
تا آنگهی که پیکر ماه است بر فلک
خالی مباد مجلست از ماه پیکران .
صاحب کمال را چه غم از نقص جاه و مال
چون ماه پیکری که در او سرخ و زرد نیست .
جمال ماه پیکر در بلندی
بدان ماند که ماه آسمان است .
چو دور خلافت به مأمون رسید
یکی ماه پیکر کنیزک خرید.
ای غالیه زلفین ماه پیکر
عیار و سیه چشم و نغز دلبر.
زره پوش ترک من آن ماه پیکر
زره دارد از مشک بر ماه انور.
بتی ساخته ماه پیکر در اوی
برهنه نه زر و نه زیور بر اوی .
و طلیعه ٔ بصر او بر ماهرویی افتاد... خوب منظر، ماه پیکر... (سندبادنامه ص 259).
جهان خسرو اسکندر فیلقوس
ز پیوند آن ماه پیکر عروس .
ز مهترزادگان ماه پیکر
بود در خدمتش هفتاد دختر.
تا آنگهی که پیکر ماه است بر فلک
خالی مباد مجلست از ماه پیکران .
صاحب کمال را چه غم از نقص جاه و مال
چون ماه پیکری که در او سرخ و زرد نیست .
جمال ماه پیکر در بلندی
بدان ماند که ماه آسمان است .
چو دور خلافت به مأمون رسید
یکی ماه پیکر کنیزک خرید.