مانگ
لغتنامه دهخدا
مانگ . (اِ) به معنی ماه باشد که قمر است . (برهان ). ماه را گویند. (فرهنگ جهانگیری ). به معنی ماه است . (انجمن آرا) (آنندراج ). مانک .ماه . (ناظم الاطباء). از اوستا، «مونغ» . این کلمه در بعضی لهجه های ایرانی باقی مانده ؛ کردی ، «مانگ » «منگ » «مهنگ » (ماه ). در طبری نیز «مانگ » . (حاشیه ٔ برهان چ معین ) :
به گرمی بدیشان یکی بانگ زد
کز آن بانگ تب لرزه بر مانگ زد.
نتابد پیش مهر روی او مانگ
که از شش دانگ حسن اوست یک دانگ .
مه آتش پرستی ته دیم ور قدیمه
بهاره ، بهشته ، مهر و مانگه ، نه دیمه .
وی مانگ قسم یه چنی برزه
ماچ دوس کردن و ترس و لرزه .
|| به معنی آفتاب هم به نظر آمده است و به معنی اول اصح است . (برهان ). خورشید. (ناظم الاطباء).
به گرمی بدیشان یکی بانگ زد
کز آن بانگ تب لرزه بر مانگ زد.
نتابد پیش مهر روی او مانگ
که از شش دانگ حسن اوست یک دانگ .
مه آتش پرستی ته دیم ور قدیمه
بهاره ، بهشته ، مهر و مانگه ، نه دیمه .
وی مانگ قسم یه چنی برزه
ماچ دوس کردن و ترس و لرزه .
|| به معنی آفتاب هم به نظر آمده است و به معنی اول اصح است . (برهان ). خورشید. (ناظم الاطباء).