مالامال
لغتنامه دهخدا
مالامال . (ص مرکب ) بسیار و کثیر. (غیاث ) (آنندراج ). فراوان . || پر باشد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 321). پر و مملو. (غیاث ) (آنندراج ). ظرفی باشد که پر چیزی کرده باشند از روغن و غیر آن . (فرهنگ اوبهی ).پر و انباشته . انباشته ٔ تا لب و لبالب . (ناظم الاطباء). نیک پر. لب ریز. مملو. ممتلی . لبالب . لب بلب . سرشار. لمالم . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
تهی نکرده بدم جام می هنوز از می
که کرده بودم از خون دیده مالامال .
هنوز جام پر از می نگشته بود که گشت
زخون دیده ٔ من جام باده مالامال .
هرکجا رزمگه تو بود از دشمن تو
میل تا میل بود دشت ز خون مالامال .
ترک مه دیدار دار و زلف عنبر بوی ، بوی
جام مالامال گیر و تحفه ٔ بستان ستان .
بید را سایه ایست میلامیل
جوی را دیده ایست مالامال .
قرآن و اخبار از فضایل و مناقب ایشان مالامال است . (کتاب النقض ص 117).
روی دشت کارزار از خون خلق دشمنت
همچو جیحون در بهاران سیل مالامال باد.
صبح بنمود در آفاق جمال
خیز پرکن قدحی مالامال .
و ساکنان شادیاخ را کؤوس طعن و ضرب مالامال چشانید. (جهانگشای جوینی ). و چون ساقی قضا کاسات صبر طعم مرالمذاق غموم بر عموم مالامال متواتر و متوالی گردانیده بود. (جهانگشای جوینی ). طاقت شیشه ٔ آب زلال مالامال محبت نیارد. (مجالس سعدی ).
ملک معمور و گنج مالامال
برکشد تخت را به گردون یال .
سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی .
عرصه ٔ بزمگاه خالی ماند
از حریفان و جام مالامال .
برکنار جویبارش کان بود انهار خلد
جام مالامال بر کف ساقیان نازنین .
اما خمخانه های شاه زادگان سعادت انتما میرزا محمد جوکی و... از شراب ناب مالامال است . (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 17). و رجوع به ماله و مال (ص ) شود.
تهی نکرده بدم جام می هنوز از می
که کرده بودم از خون دیده مالامال .
هنوز جام پر از می نگشته بود که گشت
زخون دیده ٔ من جام باده مالامال .
هرکجا رزمگه تو بود از دشمن تو
میل تا میل بود دشت ز خون مالامال .
ترک مه دیدار دار و زلف عنبر بوی ، بوی
جام مالامال گیر و تحفه ٔ بستان ستان .
بید را سایه ایست میلامیل
جوی را دیده ایست مالامال .
قرآن و اخبار از فضایل و مناقب ایشان مالامال است . (کتاب النقض ص 117).
روی دشت کارزار از خون خلق دشمنت
همچو جیحون در بهاران سیل مالامال باد.
صبح بنمود در آفاق جمال
خیز پرکن قدحی مالامال .
و ساکنان شادیاخ را کؤوس طعن و ضرب مالامال چشانید. (جهانگشای جوینی ). و چون ساقی قضا کاسات صبر طعم مرالمذاق غموم بر عموم مالامال متواتر و متوالی گردانیده بود. (جهانگشای جوینی ). طاقت شیشه ٔ آب زلال مالامال محبت نیارد. (مجالس سعدی ).
ملک معمور و گنج مالامال
برکشد تخت را به گردون یال .
سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی .
عرصه ٔ بزمگاه خالی ماند
از حریفان و جام مالامال .
برکنار جویبارش کان بود انهار خلد
جام مالامال بر کف ساقیان نازنین .
اما خمخانه های شاه زادگان سعادت انتما میرزا محمد جوکی و... از شراب ناب مالامال است . (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 17). و رجوع به ماله و مال (ص ) شود.