مادندر
لغتنامه دهخدا
مادندر. [ دَ دَ ] (اِ مرکب ) مخفف مادراندر است که زن پدر باشد. (برهان ) (از ناظم الاطباء). مخفف مادراندر. (آنندراج ) :
جز بمادندر نماند این جهان کینه جوی
با پسندر کینه دارد همچو با دختندرا.
رودکی (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 145).
جهانا چه بینی تو از بچگان
که گه مادری گاه مادندرا.
مهر فرزندی بر خواجه فکنده ست جهان
کین جهان مادر او نیست که مادندر اوست .
از پدر چون ازپدندر دشمنی بیند همی
مادر از کینه بر او مانند مادندر شود.
چون دخترشیر، و خواهر شیر، دختندر و مادندر. (تفسیرکمبریج ج 1 ص 234). رجوع به مادراندر شود.
جز بمادندر نماند این جهان کینه جوی
با پسندر کینه دارد همچو با دختندرا.
رودکی (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 145).
جهانا چه بینی تو از بچگان
که گه مادری گاه مادندرا.
مهر فرزندی بر خواجه فکنده ست جهان
کین جهان مادر او نیست که مادندر اوست .
از پدر چون ازپدندر دشمنی بیند همی
مادر از کینه بر او مانند مادندر شود.
چون دخترشیر، و خواهر شیر، دختندر و مادندر. (تفسیرکمبریج ج 1 ص 234). رجوع به مادراندر شود.