لیتک
لغتنامه دهخدا
لیتک . [ ت َ ] (ص )مفلس و بی سر و بی پا و بی خبر و پریشان . (برهان ). شاید اماله ٔ لات و لوت است که با کاف تصغیر جمع کرده باشند. (انجمن آرا). || پسر ساده و غلام و کنیز مقبول و فربه و بداصل . (برهان ). شاهد :
بی خرد لیتکی و بدخصلت
بی ادب مردکی و بی سامان .
آخر این لیتک کتابفروش
برسانید کار بنده به جان
بر همه مهتران فکنده رکاب
وز همه لیتکان کشیده سنان .
|| (اِ) فضله ٔ هر چیز را نیز گویند. (برهان ).
بی خرد لیتکی و بدخصلت
بی ادب مردکی و بی سامان .
آخر این لیتک کتابفروش
برسانید کار بنده به جان
بر همه مهتران فکنده رکاب
وز همه لیتکان کشیده سنان .
|| (اِ) فضله ٔ هر چیز را نیز گویند. (برهان ).