لگام کشیدن
لغتنامه دهخدا
لگام کشیدن . [ ل ُ / ل ِ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) ایستادن و متوقف ساختن اسب را با کشیدن دهانه . از پس خود کشیدن لگام ، به دنبال خود بردن و کشاندن :
هِل تا بکشد به مکر زی دوزخ
دیو از پس خویشتن لگامش را.
|| کنایه از احتیاط و مکث کردن در کاری . (آنندراج ) :
به آن غرور و تکبر که کشته ٔ آنم
رسید چون به سر تربتم لگام کشید.
و رجوع به مجموعه ٔ مترادفات ص 122 شود.
هِل تا بکشد به مکر زی دوزخ
دیو از پس خویشتن لگامش را.
|| کنایه از احتیاط و مکث کردن در کاری . (آنندراج ) :
به آن غرور و تکبر که کشته ٔ آنم
رسید چون به سر تربتم لگام کشید.
و رجوع به مجموعه ٔ مترادفات ص 122 شود.