لوطی
لغتنامه دهخدا
لوطی . (ص ) منسوب به قوم لوط. لاطی . لواطه کار. غلامباره . کودک باز. (غیاث ). هرزه کار و قمارباز و شراب خواره . (غیاث از چراغ هدایت ). بی باک و نامقیدی که هندیان بانکا گویند. (غیاث از مصطلحات ). رند و حریف و شوخ و بی باک و شلتاق که در هندوستان آن را بانکا گویند و رسم است که هر لوطی ولایتی به یکی از سلاطین و امرا منسوب میباشد، مثلاً گویند فلان لوطی بهمان امیر است یا لوطی فلان پادشاه است . مردیکه بز، میمون و خرس رقصاند با نواختن تنبک و خواندن شعرهای زشت . اصل این کلمه ممکن است منسوب به لوط نبی و مراد صاحب عمل غیرطبیعی قوم او بوده و سپس از آن معنی به معانی دیگر نقل شده باشد و این بعید است و ممکن است با تاء منقوطه بوده است که معنی اولی آن شکم خواره و مانند آن است و سپس معانی دیگر گرفته . و رجوع به الواط و لوتی شود :
عمرو خلقان گر بشد شاید که منصور عمر
لوطیان را تازید هم تاز و هم مکیاز بس .
در بلخ ایمنند ز هر شری
می خوار و دزد و لوطی و زن باره .
... به گرو کردن با لوطیان
باید پرسید از اهل بصر
تا ز خرد باشد یا از سفه
تا بود از آهویا از هنر.
کنده ای رالوطیی در خانه برد
سرنگون افکند و در وی می فشرد
... گفت لوطی حمد ﷲ را که من
بد نیندیشیده ام با تو به فن .
گفت شوهر را که ای مأبون رد
کیست آن لوطی که بر تو می فتد.
همچو لوطی کاسه گردانا.
- لوطی اللهی ؛ لوطی خدائی . رجوع به مدخل لوطی اللهی در ردیف خود شود.
|| سخی . بخشنده . جواد. جوانمرد . مقابل پینتی .
مردی راست گو و درست و بذال و آزاده و جوانمرد. صاحب مروت : نالوطی ؛ ناجوانمرد. ج ، لوطیون . (مهذب الاسماء). لوطیان :
خَرِ مرکوب لوطیان قدیم
بی جو و جفر و جوبه و شلماب .
خرسواران لوطیش کردند
پای بی پنجه در دهان رکاب .
عمرو خلقان گر بشد شاید که منصور عمر
لوطیان را تازید هم تاز و هم مکیاز بس .
در بلخ ایمنند ز هر شری
می خوار و دزد و لوطی و زن باره .
... به گرو کردن با لوطیان
باید پرسید از اهل بصر
تا ز خرد باشد یا از سفه
تا بود از آهویا از هنر.
کنده ای رالوطیی در خانه برد
سرنگون افکند و در وی می فشرد
... گفت لوطی حمد ﷲ را که من
بد نیندیشیده ام با تو به فن .
گفت شوهر را که ای مأبون رد
کیست آن لوطی که بر تو می فتد.
همچو لوطی کاسه گردانا.
- لوطی اللهی ؛ لوطی خدائی . رجوع به مدخل لوطی اللهی در ردیف خود شود.
|| سخی . بخشنده . جواد. جوانمرد . مقابل پینتی .
مردی راست گو و درست و بذال و آزاده و جوانمرد. صاحب مروت : نالوطی ؛ ناجوانمرد. ج ، لوطیون . (مهذب الاسماء). لوطیان :
خَرِ مرکوب لوطیان قدیم
بی جو و جفر و جوبه و شلماب .
خرسواران لوطیش کردند
پای بی پنجه در دهان رکاب .