لوره
لغتنامه دهخدا
لوره . [ رَ / رِ ] (اِ) کنده بود گل در او مانده از آب سیل . (فرهنگ اسدی نخجوانی ). و به روایت دیگر کوره ٔ سیلاب کنده بود. اعنی سیلی که در دامن کوه باشد و زمین گوشده باشد و گل در او مانده . (صحاح الفرس ). آنچه که امروز متداول است کوره است با کاف . به معنی لورکند است که زمین سیلاب کنده باشد و به این معنی با زاء هم به نظر آمده است . (برهان ). رهگذر سیل . جائی که سیل کنده باشد. به معنی لورکند است . (جهانگیری ) :
ترا بزرگ سپاهی است وین دراز رهی است
همه سراسر پر خار و مار و لوره و جر.
بر آن کناره ٔ او لوره و به زیر گلی
که تا به پالان پیل اندر اوشدی ستوار.
دلش نگیرد ازین دشت و کوه و بیشه و رود
سرش نگردد ازین آبکند و لوره و جر.
شد از آب کنور آن سو دو فرسنگ
در آن دشت فراخ و لوره ٔ تنگ .
و رجوع به لور شود.
ترا بزرگ سپاهی است وین دراز رهی است
همه سراسر پر خار و مار و لوره و جر.
بر آن کناره ٔ او لوره و به زیر گلی
که تا به پالان پیل اندر اوشدی ستوار.
دلش نگیرد ازین دشت و کوه و بیشه و رود
سرش نگردد ازین آبکند و لوره و جر.
شد از آب کنور آن سو دو فرسنگ
در آن دشت فراخ و لوره ٔ تنگ .
و رجوع به لور شود.