لشتن
لغتنامه دهخدا
لشتن . [ ل ِ ت َ ] (مص ) لیشتن . لیسیدن . (برهان ) (جهانگیری ). زبان بر چیزی مالیدن . لستن :
لشتند آستانت بزرگان و مهتران
چون یوز پیر لشته به لب کاسه ٔ پنیر.
و امروز لیشتن متداول است : مثل انگشت لیشته ، سخت فقیر.
لشتند آستانت بزرگان و مهتران
چون یوز پیر لشته به لب کاسه ٔ پنیر.
و امروز لیشتن متداول است : مثل انگشت لیشته ، سخت فقیر.