لت انبان
لغتنامه دهخدا
لت انبان . [ ل َ اَم ْ ] (ص مرکب ) لتنبر. لت انبار. پرخوار. لتنبان . بسیارخوار. شکم پرست . صاحب غیاث اللغات گوید: مرکب از لت که به معنی شکم است و انبان ، و لت انبان کسی که شکم او مثل انبان باشد و انبان ظرف چرمین مثل مشک است و میتوان گفت که مرکب از لت بالضم باشد که مخفف لوت است و لوت به معنی طعام لذیذ است در این صورت لت انبان و لُت انبار به ضم اول بود. (غیاث ). صاحب برهان گوید: به معنی حریص و پرخور و بسیارخوار و شکم پرست باشد و عربان جوعی خوانند و گاه این لفظ را به طریق قدح و دشنام هم استعمال کنند. (برهان ) :
مسیح زندگی بخشی و ناموسی است تا محشر
بخاک پایت این گردنده سیاح لت انبان را.
بر در قدرت ملک میگفت صد را بار هست
کاین مرقّعپوش سیاح لت انبان دررسید.
در چرخ درآوردم نه گنبد نیلی را
استیزه چه میبافی ای شیخ لت انبانی .
نه هر بار خرما توان خورد و برد
لت انبان بد عاقبت خورد و مرد.
چه داند لت انبانی از خواب مست
که بیچاره ای دیده بر هم نبست .
که باشد او بجهان بارد لت انبانی
که دستمال زن و مرد هر دو شد یکسر.
شنیده ام که تو سوگندها بسی خوردی
ز گفته ٔ دوسه محراب کوب لت انبان .
|| بی حفاظ : همه ٔ لشکرگاه سه خرپشته دیدم ... و دیگران سایه بانها داشتند از کرباس و ما خود لت انبان بودیم . (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 626 ).
مسیح زندگی بخشی و ناموسی است تا محشر
بخاک پایت این گردنده سیاح لت انبان را.
بر در قدرت ملک میگفت صد را بار هست
کاین مرقّعپوش سیاح لت انبان دررسید.
در چرخ درآوردم نه گنبد نیلی را
استیزه چه میبافی ای شیخ لت انبانی .
نه هر بار خرما توان خورد و برد
لت انبان بد عاقبت خورد و مرد.
چه داند لت انبانی از خواب مست
که بیچاره ای دیده بر هم نبست .
که باشد او بجهان بارد لت انبانی
که دستمال زن و مرد هر دو شد یکسر.
شنیده ام که تو سوگندها بسی خوردی
ز گفته ٔ دوسه محراب کوب لت انبان .
|| بی حفاظ : همه ٔ لشکرگاه سه خرپشته دیدم ... و دیگران سایه بانها داشتند از کرباس و ما خود لت انبان بودیم . (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 626 ).