لاویدن
لغتنامه دهخدا
لاویدن . [ دَ ] (مص ) لافیدن . گرفتن . اخذ. جایزه گرفتن . ستدن . ستدن شاگردانه . گمان میکنم چنین کلمه ای بوده است و از فرهنگها فوت شده است به معنی ستدن و گرفتن یا دست لاف ستدن و خودلاف در «دست لاف » نیز از همین مادّه است :
میلاو منی ای فغ و استاد توام من
پیش آی و سه بوسه ده و میلاویه می لاو.
و شاید فعل : میلاویدن باشد.
میلاو منی ای فغ و استاد توام من
پیش آی و سه بوسه ده و میلاویه می لاو.
و شاید فعل : میلاویدن باشد.