لاشیدن
لغتنامه دهخدا
لاشیدن . [ دَ ](مص ) پاشیدن . (آنندراج ). || تاراج و غارت کردن . تباه کردن . ناچیز کردن . لاش کردن :
ای پسر گر دل و دین را سفها لاش کنند
تو چو ایشان مکن و دین و دل خویش ملاش .
رنج کاران که گنج لاشانند
زرنگهدار و آب پاشانند.
ای پسر گر دل و دین را سفها لاش کنند
تو چو ایشان مکن و دین و دل خویش ملاش .
رنج کاران که گنج لاشانند
زرنگهدار و آب پاشانند.