قمره
لغتنامه دهخدا
قمره . [ ق َ رَ ] (از ع ، اِ) قمارخانه :
دستخون است در این قمره ٔ خاکی که منم
آه اگر ششدره ٔ دور قمر بگشائید.
|| قمار. (غیاث اللغات ). || نام هریک از اطاقهای کشتی . (یادداشت مؤلف ).
دستخون است در این قمره ٔ خاکی که منم
آه اگر ششدره ٔ دور قمر بگشائید.
|| قمار. (غیاث اللغات ). || نام هریک از اطاقهای کشتی . (یادداشت مؤلف ).