قطزن
لغتنامه دهخدا
قطزن . [ ق َ زَ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) مَقَطّة. (منتهی الارب ). معروف است ، و حقیقتاً این لفظ بر کاتب صادق می آید یا بر کار دیگر، چون بر مقط اطلاق کنند مجاز است :
زخمی که یار بر دل اغیار میزند
چون قطزن آید آن همه بر استخوان من .
نمی بینی که قطزن زیردست خامه می گردد
ز همواری مکن بر خود مسلط تیره مغزان را.
زخمی که یار بر دل اغیار میزند
چون قطزن آید آن همه بر استخوان من .
نمی بینی که قطزن زیردست خامه می گردد
ز همواری مکن بر خود مسلط تیره مغزان را.