26 فرهنگ

قزوینی

لغت‌نامه دهخدا

قزوینی . [ ق َزْ ] (اِخ ) عبداﷲبن محمدبن جعفر، مکنی به ابومحمد. از فقهاء شافعی است که در مصر مجلس درس داشت و در رمله متصدی منصب قضاء بود و به شایستگی شهرت یافت . وی قوه ٔ شنوایی نداشت و ازاینرو حدیث را مینوشت و میفهمید و از بر میکرد. حافظان حدیث گرد او فراهم آمدند ولی سرانجام احادیث درست و نادرست را با هم آمیخت و روایاتی وضع کرد و کارش به افتضاح و رسوایی کشید و کتابهایش را در برابر چشمانش سوختند و مجلس درسش را ترک گفتند. او اندکی پس از این درگذشت . (اللباب فی تهذیب الانساب ).