قرواط
لغتنامه دهخدا
قرواط. [ ق ِرْ ] (اِ) بعضی از شارحان اسکندرنامه به معنی کشتی و سفینه نوشته ، و بعضی نوشته اند که قرواط هفت اندچنانکه روس هفت اند. و در مدارالافاضل و مؤید قرواط بمعنی خیک نوشته و آن مشک چرمین باشد که آن را پربادکرده بر آن نشسته از دریا عبور نمایند :
ستیزنده روسی زاعلان گرگ
شبیخون درآورده همچون تگرگ
به دربند آن ناحیه راه یافت
به قرواطها سوی مغرب شتافت .
ستیزنده روسی زاعلان گرگ
شبیخون درآورده همچون تگرگ
به دربند آن ناحیه راه یافت
به قرواطها سوی مغرب شتافت .