قربی
لغتنامه دهخدا
قربی . [ ق ُ با ] (اِخ ) نام آبی است نزدیک تبالة. مزاحم عقیلی گوید :
فما اُم ُّ اَحوی الحدتین خلالها
بقربی ملاحی من المرد ناطف .
آبی است نزدیک تباله . (از منتهی الارب ) .
فما اُم ُّ اَحوی الحدتین خلالها
بقربی ملاحی من المرد ناطف .
آبی است نزدیک تباله . (از منتهی الارب ) .