قاق
لغتنامه دهخدا
قاق . (اِ صوت ) اسم صوت فرورفتن چیزی در چیزی :
ای خواجه نشاطی من ای شهره رفیق
در جستن یار من نبودت توفیق
...ی دارم بن چو شبه سر چو عقیق
بفشارم قاق تا فروتیزی قیق .
|| آواز زاغ . (آنندراج ) :
بس است فوقی این هرزه چانگی تاکی
خوش است شرم مزن چون کلاغ این همه قاق .
و این لهجه ای است و در اصل کلاغ به کاف تازی و غین معجمه . (آنندراج ). کاغ .
ای خواجه نشاطی من ای شهره رفیق
در جستن یار من نبودت توفیق
...ی دارم بن چو شبه سر چو عقیق
بفشارم قاق تا فروتیزی قیق .
|| آواز زاغ . (آنندراج ) :
بس است فوقی این هرزه چانگی تاکی
خوش است شرم مزن چون کلاغ این همه قاق .
و این لهجه ای است و در اصل کلاغ به کاف تازی و غین معجمه . (آنندراج ). کاغ .