قاری
لغتنامه دهخدا
قاری . (اِخ ) مالقی . احمدبن عبداﷲبن حسن بن احمدبن یحیی بن عبداﷲ مالقی الولاده ، انصاری القبیله ، ملقب به قاری و مکنی به ابوبکر و مشهور به حُمَید. از افاضل قرن هفتم هجری است . نحوی کامل ، فقیه ، فاضل ، ادیب ، کاتب ، قاری ، محدث ، ضابط، حافظ، شاعر ماهر و کثیرالبکاء و سریعالبکاء بود و در دین قدمی راسخ داشته و هرگز رغبتی به دنیا و صحبت دنیا ننموده و در خوراک و پوشاک نیز از حد اعتدال و احتیاط تجاوز نکرده است در اواخر عمر به عزم زیارت حج حرکت کرده و در مصر مورد تبجیل اهالی قرار گرفته و هم در آنجا بیمار گشته و بزرگان آن دیار و شاه مصر از او عیادت کرده اند. وی به سال 652 هَ . ق . در 45سالگی در مصر وفات یافته و شاه و ارکان دولت در تشییع او حاضر بوده اند. از اشعار اوست :
مطالب الناس فی دنیاک اجناس
فاقصد فلا مطلب بقی ولاناس
وان علتک رؤس و از درتک ففی
بطن الثری یتساوی الرجل والراس
وارض القناعة مالا والتقی حسباً
فماعلی ذی تقی من دهره باس .
(از ریحانة الادب ج 3).
رجوع به مالقی شود.
مطالب الناس فی دنیاک اجناس
فاقصد فلا مطلب بقی ولاناس
وان علتک رؤس و از درتک ففی
بطن الثری یتساوی الرجل والراس
وارض القناعة مالا والتقی حسباً
فماعلی ذی تقی من دهره باس .
(از ریحانة الادب ج 3).
رجوع به مالقی شود.