فق ء
لغتنامه دهخدا
فق ء. [ ف َق ْءْ ] (ع اِ) پوست که با بچه بیرون آید از رحم . (منتهی الارب ). فاقئاء. (اقرب الموارد). || پوست پاره ٔ تنک که بر بینی بچه باشد و دور نکردنش در حال موجب هلاکی بچه گردد. (منتهی الارب ). فاقئاء. (اقرب الموارد). || گوسنگ . (منتهی الارب ). کندگی در سنگ . (از اقرب الموارد). || گود زمین درشت که در آن آب گرد آید. || (مص ) فرونشاندن خشم کسی را. || شکستن . (منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد). || برکندن چشم و آبله و مانند آن را. (منتهی الارب ). شکافتن دمل و مانند آن راتا آنچه در آن است بیرون آید. (از اقرب الموارد).