فغانی
لغتنامه دهخدا
فغانی . [ ف َ ] (اِخ ) کشمیری . معاصر نصرآبادی بوده و به هند سفری کرده است . (از الذریعه ج 9 ص 840). خوش طبیعت و سخن شناس است ، غنی کشمیری تعلیم از او دارد و از کشمیر به هندوستان رفته و شعرش این است :
فتاده ایم و تو فارغ ز دستگیر ما
ببین جوانی خود، رحم کن به پیری ما.
فتاده ایم و تو فارغ ز دستگیر ما
ببین جوانی خود، رحم کن به پیری ما.