فغان برآوردن
لغتنامه دهخدا
فغان برآوردن . [ ف َ ب َ وَ دَ ] (مص مرکب ) فریاد کسی را بلند کردن :
خاقانی این سخن گفت اورا زبان فروبست
تا ناگهی نباید کز تو فغان برآرد.
|| فریاد زدن . ناله کردن .فریاد برآوردن :
مرغان چمن فغان برآرند
گر فرقت نوبهار گویم .
خاقانی این سخن گفت اورا زبان فروبست
تا ناگهی نباید کز تو فغان برآرد.
|| فریاد زدن . ناله کردن .فریاد برآوردن :
مرغان چمن فغان برآرند
گر فرقت نوبهار گویم .