فصد
لغتنامه دهخدا
فصد. [ ف َ ] (ع مص ) رگ زدن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد) :
به چاه جاه چه افتی و عمر در نقصان
به قصد فصد چه کوشی و ماه در جوزا.
|| قطع نمودن جهت کسی عطا را و درگذرانیدن و روان کردن . (منتهی الارب ). قطع و امضای عطا جهت کسی . || شکافتن رگ بیمار را. (از اقرب الموارد).
به چاه جاه چه افتی و عمر در نقصان
به قصد فصد چه کوشی و ماه در جوزا.
|| قطع نمودن جهت کسی عطا را و درگذرانیدن و روان کردن . (منتهی الارب ). قطع و امضای عطا جهت کسی . || شکافتن رگ بیمار را. (از اقرب الموارد).